گلبرگگلبرگ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

میوه تابستونی دلچسب

اولین بارها تا به امروز

1391/8/23 17:00
نویسنده : mami
259 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم

امروز میخوام از اولین بارها برات بگم.یعنی اتفاقاتی که برای اولین بار در زندگیت تا به امروز که 2 ماهت شده افتاده بگم.

اولین باری در تاریخ 27 شهریور 91 که دکتر بردمت فقط 3 روزت بود که  زردی داشتی و برای مدت 1 روز کامل جیش و پی پی نکرده بودی و من کلی ترسیده بودم.

اولین باری که رفتی مهمونی 7 مهر ماه 91 بود که رفتیم شام خونه عمو امین به خاطر اولین سالگرد ازدواجشون.قربون برم که وقتی برگشتیم تو تا صبح توی خواب ناله میکردی حتما خیلی خسته شده بودی.

اولین باری که خندیدی در بیداری قبل از یک ماهگیت بود البته میدونم غیر ارادی بود ولی برام خیلی خوشایند بود و از یک ماهگیت به بعد هر روز صبحها برام میخندی البته بی صدا.

اولین بار که گردنتو برام بلند کردی درست در یک ماهپیت بود گه برای یه لحظه وقتی بغلت کرده بودم روبه روی صورتم سرتو آوردی بالا و منو نگا کردی.کلیییییییی کیف کردم . قیافه اون لحظتو هرگز فراموش نمیکنم.

اولین باری که ناخن هاتو گرفتم درست در تاریخ اول آبان ماه بود. قبل از اون ناخن هاتو سوهان میکشیدم.

اولین باری که بردمت گردش جمعه اول آبان ماه بود که با سمیرا اینا رفتیم رستوران ایتالیایی مانژیانو که تو اونجا خیلیییییییییییی دخمل خوبی بودی و همش خواب بودی.

اولین باری که بردمت تنهایی حموم درست در 44 روز زندگیت بود که اومدم خونه مامان بزرگ .اولش دستام میلرزید ولی بعد کلی از شستنت کیف کردم تو هم که همش گریه میکردی.

اولین باری که سرما خوردی 1 ماه و نیمت بود و از من این سرما خوردگی رو گرفتی. سینه ات خس خس میکرد و سرفه های ریز میکردی آخی.صبحها هم طبق معمول تا از خواب بیدار میشدی توقع داشتی که مثل هر روز باهات بازی کنم ولی  من حتی نمی تونستم بغلت کنم و تو با اون لبخن های قشنگت منو دلداری میدادی.

عزیز دلم خیلی از این اولین بارها قراره توی زندگیت اتفاق بیفته و من باید تند تند بیام و برات بنویسم .

میبوسمت عزیزکم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

maryam
23 آبان 91 11:16
vay cheqad qashang omidvaram hamishe avalin tajrobehat hamrahe ba labkhande qashanget bashe azize delam


مرسی مریم جون و همین طوز برای شما