گلبرگگلبرگ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

میوه تابستونی دلچسب

قدر دانی

عروسکم توی این مهمونیت خیلیها کمکم کردن خاله مینا سنگ تموم گذاشت . دستش درد نکنه و اماااااااااااااااا دوست عزیزم سمیه که واقعا زحمت کشید و کار درست کردن ژله ها رو به عهده گرفت و کلی زحمت کشید. همه کف کرده بودن واقعا هنرمندهههههههههههههه. اینم عکساش :      واقعا دستش درد نکنه   ...
5 خرداد 1392

جشن دندونی

موش موشکم جمعه 3 خرداد ماه 92 روز تولد حضرت علی برات یه جشن مفصل دندونی گرفتم . اولش مولودی بود آخه من عاشق حضرت علی و مولودی هستم . خانم جلسه ای وقتی شعر میخوند تو هم کلی دست دسی میکردی و ذوق میکردی. من هم که درگیر کارا و مهمونا بودم اصلا نمیتونستم به شما برسم. 40 تا مهمون داشتیم.بعد که مولودی تموم شد کیک دندونی شما رو بابا رسوند و همه کلی دست زدند و بعدشم خاله مینا یه تور خوشگل درست کرده بود انداختیم سرت و نقل ریختیم روس سرت .سانلی و امیر حسین هم یه پارچه خوشگل گرفته بودن زیرت. تو هم هی تور رو از سرت میکشیدی پایین فکر میکردی داریم بازی میکنیم. قربونت برم ایشاله تور عروسی بندازی رو سرت.( نه من شوهرت نمیدم باید بمونی پیش خودم) کلی هم ...
5 خرداد 1392

دخمل مریض

دخمل کوچولوی مامان آخه چراااااااااااا؟ چرااااااااااااا؟ چراااااااااااا سرما خوردی؟ اونم این جوری .اینقد شدید. توی این موقعیت که جمعه مهمونیته. البته از من گرفتی ببخشید مامانی. جمعه بردیمت بیمارستان کودکان میرداماد همه شون اینترن بودن هیچی حالیشون نیست. کلی معاینه کردن بعدشم گفتن هیچ دارویی نمیخواد اگه بدتر شد دوباره بیارش شنبه رو صبر کردم ولی بدتر شدی تااینکه یکشنبه بردمت پیش دکتر خودت کلی آنتی بیوتیک داد و دارو من از دارو متنفرم آخه تو تا به امروز به جز ویتامین هات هیچ دارویی نخورده بودی .الهی قربونت برم که اینجوری سرفه میکنی . ایشاله که زودتر خوب بشی و من اینقد قصه نخورم. ...
30 ارديبهشت 1392

دخمل شیطون

عروسکم دختر نازم. با اینکه من 2 تا خواهر زاده دارم  و 2 تا برادرزاده بچه به شیطونی  تو ندیدم .آخه تو چقد فعالی.دکترتم گفت بجه شما هر چی میخوره میسوزونه.آخه بچه جان یه کم ارامش داشته باش. بعضی وقتا میگم نکنه بیش فعال باشه.وای خدا نکنه. مثلا وقتی داری شیر میخوری همونجا غلت هم میزنی باید محکم نگهت دارم بعدشم یه ذره که شیر میخوری میخوای بری از دستم فرار کنی روی زمین هم که میزارمت فقط وووول میخوری به هر جای اتاق که دلت بخواد میخوای بری . تند تند قل میخوری خودتو میرسونی به سرامیک واونجا هی به حالت چاردست و پا خودتو سر میدی روی زمین و کلی کیف میکنی. توی رورویک هم که میزارمت خوذتو به هدفت میرسونی و میخوای همه جا رو بریزی به هم.بغلت هم ...
6 ارديبهشت 1392

اولین مروارید گلم

عششششششششششقققققمممممم رویش اولین مرواریدات مبارکت باشههههههه. جمعه 30 فروردین ماه 92 بود که احساس مادرانه ام بهم گفت که لثه کوچولوتو لمس کنم. و دیدم بلههههههههههههههههه یه چیز تیز میخوره به انگشتم. وایییییی باورم نمی شد سرع رفتم یه قاشق کوچولو آوردم و زدم به لثه ت تق تق صدا داد . انگار دنیا رو دادن به من. زودی رفتم بابای رو بیدار کردم و گفتم پا شو یه کار مهم دارم. قاشق و دوباره زدم به لث شما و بابای هم کلی ذوق کرد. مبارکت باشههههههههههه ایشاله
1 ارديبهشت 1392

7 ماهگی

دختر خوشگلم امروز 24 فروردین ماه 1392 7 ماهه شد. امروز با بابایی رفتیم آرایشگاه و 2 ساعت بابایی شما رو تو ماشین نگه داشت یک ساعتشو خواب بودی بعدشم که من اومدم مثل همیشه دخمل ساکت و ماهی بودی دست بابا محمد هم درد نکنه. بعدشم بابا یی رفت و یه کیک شکلاتی خرید و اومدیم خونه و 7 ماهگی شما رو جشن گرفتیم ایشاله 70 سالگیت دخترم راستییییییییی برات cd خریدم  baby aeinstin . یک س دی آهنگ شاد هم خریدم تا میزارمش شورع میکنی به سرسری کردن. قربون اون سر کوچولوت برم آخه این کار را رو از کجا یاد گرفتی؟ یه موش کوکی هم خریدم کلی ازش میترسی ولی با پر رویی تمام برش میداری و غر میزنی و ناله میکنی ولی اصلا زمین نمیدازیش و همش میخوای کشفش کنی عروسک ه...
25 فروردين 1392

بدون شرح

بدون شرح   این پارسال ما..........     این امسال ما..........   ...
22 فروردين 1392

6 ماهگی

عشق من فقط اومدم برات بنویسم که عزیز دلم نیم سال از اومدن تو پیش ما گذشت و چه زود گذشت............ ایشالاه 60 سالگیت طفلک دایی علی اومد و کلی ازت عکس انداخت ولی متاسفانه اصلا همکاری نمیکردی   اینم عکساش     فکر کنم گرمت شده بود منم مجبور شدم سریعا لباستو عوض کنم ...
15 فروردين 1392