گلبرگگلبرگ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

میوه تابستونی دلچسب

از طرف بابایی

نفس بابا جیگر بابا مامانت منو خیلی اذیت می کنه اگه زودتر بیای منو از دست مامانت خلاص میکنی بابات مییضه   زودتر بیا بزگ شو بابا رو بوس کن بابا خوشش بیاد بوس بوس ...
27 دی 1390

وقتی فهمیدم دارم بابا می شم

سلام طلایه مامانت باز منو سر کار گذاشت. کلی سر به سرم گذاشت تا بهم بگه که دارم بابا می شم وقتی گفت خیلی حال کردم.  منتظرم هر چه زودتر ببینمت بوووووووووووووسسسسسسسسسس     ...
27 دی 1390

میدونی الان چند وقتته؟

نی نی جونم سلام  امروز رفتم پیش دکتر نظری که می خواد تو رو به این دنیای بیخودی بیاره. البته اونقدر ها هم بی خودی نییستا قشنگی هایی هم داره . مثلا اینکه خدا تو رو به منو بابا محمد داده یکی از قشنگیاشه . راستیییییییی میدونی الان که دارم برات می نویسم یعنی 21 دی ماه سال 1390 چند وقتته؟ 3 هفته. آخی چقد کوچولوییی عزیزم. دکی گفت یه سری کارا رو نباید انجام بدم آخه می خواستم برم اسکی ولی دیگه نمیشه. دیگه مامان مژی شد مال تو. بابیی رو نمی دونم صبر کن شب میاد خودش برات می نویسه.   فعلا دارم از گشنگی میمیرم می رم یه چیزی بخورم. آخخخخییییی یعنی تو هم گشتنه عزیزم؟     ...
27 دی 1390

خدایا شکرت

واییییییییییییییییییییییی سلام نی نی من اصلا باورم نمیشه که به این زودی اومدی خدا جونم شکرت      بیبی چکم امروز مثبت بود ولی فردا یعنی 20 دی ماه 1390 میخوام برم آزمایش بدم. بعدشم برم پیش دکی . دوباره می ام برات مینویسم. شب بخیر عزیزم    ...
27 دی 1390

با خبر شدن مادر بزرگا

نی نی بابایی  امروز مامان بزرگا فهمیدن که تو قراره بیایی. راستی عمو حامدتم فهمید . کلی برات نقشه کشیده . به بابا بزرگت نگفتم چونکه می خوام دل مامانت گندالو شه بعد خودش بفهمه. نفس بابا مامان بزرگت وقتی فهمید گریه کرد. آخه وقتی تو بخوای بیای اون میخواست بره مکه که گفت به خاطر تو نمیره. ببین هنوز نیومده چقد عزیزی. یه بوسسسسسسسسسسسسسسسس گنده واسه نفسم   ...
27 دی 1390

می خوام یه چیزایی نشونت بدم

عسلکم امروز به سرم زد تا چند تا چیز جالب نشونت بدم . اولیش لباس خوشگلته که اولین لباس دنیاییت هست و می خوام تا به دنیا امدی انو تنت کنن و خودم پارسال که رفته بودم مکه برات آوردمش. می دونی چیه وقتی رسیدم مدیته اولین چیزی که خریدم همین بود و دادمش به بابابزرگ با خودش برد داخل حرم. بعد از اون هر جا که رفتم با خودم بردمش ختی وقتی داشتم محرم میشدم ، وقتی داشتم طواف خانه خدا رو انجام می دادم، وقتی اولین بار به خانه خدا محکم چسبیدم، وقتی داشتم طواف وداع می کردم این لباس خوشگلت با من بود درست انگار که خودت با من بودی یه جورایی حست میکردم. حس میکردم از اون بالا از پیش خدا داری منو نگاه می کنی. ببخشید اگه زیاد خوشگل نیست . ...
27 دی 1390

کادو

نی نی جونم اینم عکس شاخه گلی که بابایی بهم داد وقتی که بهش گفتم تو تو دلمی حالا کادوهای بابایی مونده قول میدم از همش عکس بگیرم و برات بزارم تا بعدا که بزرگ شدی ابراز محبت رو یاد بگیری و برای همسرت به کار ببری ...
27 دی 1390