گلبرگگلبرگ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

میوه تابستونی دلچسب

دندون موشی

عروسکم توی تعطیلات خرداد که رفته بودیم شمال اونجا سومین دندونت دراومد یعنی دندون بالایی یک هفته بعدشم دندون بغلیش دراومد. پس تا این لحظه که 9 ماهت شده 4 تا دندون داری قربون دندوناتم برم من   ...
28 خرداد 1392

9

گلبرگ 9 ماهه من عسلم چرا اینقد زود میگذره . یعنی تو 9 ماهه پیشه منی؟؟؟؟؟؟؟؟ولی من احساس میکنم 9 ساله. اگه بخوام این 9 ماه رو به سه قسمت تقسیم کنم: 3 ماهه اول خیلی سخت بود: شب بیداریها. درد کشیدنها. .... 3 ماهه دوم : کم کم بهم وابسته شدیم و به تنهایی از پس کارام بر می اومدم. خیلی خوب بود: گردن گرفتنت. سینه خیز رفتنت. نشستنت. غذا خور شدنت........ 3 ماهه سوم: عالیییییییییییییییی: اینقد شیرین شدی که نگو. چهار دست وپا رفتنت. بای بای کردنت. نانای کردنت. بهونه گیر شدنت...... دیروز هم که بردمت چکاب ماهانه. یه کم وزنت کم بود که البته به خاطر مصرف انتی بیوتیک و اسهالت بود ولی قدت 3 سانت رشد کرده بود خدا رو 100 هزار...
26 خرداد 1392

پا قشنگ

اینم از اولین باری که برات لاک زدم 8 ماهگی وقتی خواب بودی .   ...
21 خرداد 1392

ارایشگاه

دختر مو کمند من یعنی اینقد اطرافیان رفتن رو مخم تا من راضی شدم موهاتو واسه جشن دندونیت کوتاه کنم موهات خیلی بلند شده بود یه جورایی مصری فانتزی شده بود برا همین خودم نمی تونستم کوتاه کنم خلاصه رفتم ارایشگاه و سپردمت دست آرایشگر تو هم نامردی نکردی و از اول تا اخر همش گریه کردی تو رو گرفتم تو بغلم و چند تا آرایشگرا اومدن کمک . یکی باهات بازی میکرد یکی سرتو محکم نگه داشته یود یکیشون هم تند تند موهاتو کوتاه میکرد .آخی الهی بمیرم اذیت شدی ولی موهات مرتب شد البته این پنجمین بایری بود که موهاتو میزدم ولی آرایشگاه تا حالا نبرده بودمت. حالا هم کلی پشیمونم آخه شکل پسرا شدی دختر باید موهاش بلند باشه دیگه. پس دخمل من توی 8 ماهگیش رفت سلمونی ...
21 خرداد 1392

قدر دانی

عروسکم توی این مهمونیت خیلیها کمکم کردن خاله مینا سنگ تموم گذاشت . دستش درد نکنه و اماااااااااااااااا دوست عزیزم سمیه که واقعا زحمت کشید و کار درست کردن ژله ها رو به عهده گرفت و کلی زحمت کشید. همه کف کرده بودن واقعا هنرمندهههههههههههههه. اینم عکساش :      واقعا دستش درد نکنه   ...
5 خرداد 1392

جشن دندونی

موش موشکم جمعه 3 خرداد ماه 92 روز تولد حضرت علی برات یه جشن مفصل دندونی گرفتم . اولش مولودی بود آخه من عاشق حضرت علی و مولودی هستم . خانم جلسه ای وقتی شعر میخوند تو هم کلی دست دسی میکردی و ذوق میکردی. من هم که درگیر کارا و مهمونا بودم اصلا نمیتونستم به شما برسم. 40 تا مهمون داشتیم.بعد که مولودی تموم شد کیک دندونی شما رو بابا رسوند و همه کلی دست زدند و بعدشم خاله مینا یه تور خوشگل درست کرده بود انداختیم سرت و نقل ریختیم روس سرت .سانلی و امیر حسین هم یه پارچه خوشگل گرفته بودن زیرت. تو هم هی تور رو از سرت میکشیدی پایین فکر میکردی داریم بازی میکنیم. قربونت برم ایشاله تور عروسی بندازی رو سرت.( نه من شوهرت نمیدم باید بمونی پیش خودم) کلی هم ...
5 خرداد 1392
1