گلبرگگلبرگ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

میوه تابستونی دلچسب

اولین جایزه دخملی

دختر نازم  چند تا چیز رو یادم رفت توی پست قبلی بهت بگم . دیروز خانم دکتر سونوگرافی گفت که شما در تاریخ ٢٤ شهریور آخرین فرصتت هست که از دل مامانی با زایمان طبیعی بیای بیرون و برای سزارین هم یک هفته تا ١٠ روز قبل از ٢٤ شهریور میتونی بیای. وای خدا جونم هنوزم باورم نمیشه که لطفش شامل حال ما شده و قرار یه دختر کوچولوی ناز بهمون بده                                           خب قسمت جالب دیروز ا...
24 فروردين 1391

دخمل گلم

سلام دخملی میدونم که میدونی امروز به من چه طوری گذشت ولی برات تعریف میکنم دیشب که تا ساعت 6 صبح بیدار بودم و هی از این شونه به اون شونه حتما تو هم اذیت شدی که وقتی صبح که چه عرض کنم ظهر ساعت 12 از خواب بیدار شدم اصلا تکون نمی خوردی منم که قاطی ، همش اعصابم خرد بود .بعدشم که رفتم سونوگرافی بیمارستان مهر و اونجا هم کلی گریه کردم آخه وقتمون ساعت 2 بود ولی منشی تا ساعت 4 نیومد و من هم پر از استرس . اصلا نمیتونستن بشینم و همش میومدم بیرون و گریه می کردم بابایی هم که طفلک کاری از دستش بر نمیوم فقط منو دلداری میداد. خلاصه بالاخره نوبتمون شد و رفتیم تو و تا دکتر دستگاشو گذاشت روی شکم مامانی گفت خب بریم سراغ این خانم کوچولو . به بابا...
22 فروردين 1391

سال 91

عیدت مبارک عزیزم مامانی میدونم که خیلی دیر دارم می نویسم ولی خودت که میدونی از 27 اسفند من مریض بودم تا 3 روز پیش که تازه یه کم سر حال شدم حتی سر سال تحویل هم جونی نداشتم که از جام بلند شم ولی امیدوارم که تو صحیح و سالم باشی و عید سال 92 رو با هم سه تایی یه جشن خوشگل بگیریم خوب از عید برات بگم امسال من به نیت تو یکی یه دونم یه ماهی قرمز گنده گرفتم ولی حیف که ازش عکس ننداختم بعدشم دیروز مامان بزرگ بردش انداختش توی حوض پارک که اونجا راحتتر زندگی کنه. بعدشم که رفتیم شمال و اصلا به من خوش نگذشت چون همش توی یه اتاق روی تخت بودم و سر درد و تب و ......... بعدشم که مسموم شدمو  بیمارستان و..... وای دوست ندارم از این چیزا بگم. ...
20 فروردين 1391
1