گلبرگگلبرگ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

میوه تابستونی دلچسب

گلبرگ غذا خور میشود

دخمل غذا خورمن بالاخره دکتر شما وقتی 5 ماه رو تموم کردی اجازه داد که غذا بخوری الان هم بهت حریره بادوممیدم هم فرنی و هم سوپ. عصر ها هم که بعضی روزا آب سیب میدم. سوپ رو از همه بیشتر دوست داری  و تازه یاد گرفتی که با قاشق درست بخوری. گاهی وقتا هم همه رو پففففففففففففففف میکنی بیرون و منکلی میخندم.  مامانی این روزا همه درگیر خونه  تکونی و خرید و این کارا هستن راستی رفتیم خیابون بهار و برات خرید کردیم و اونجا شمت همه مغازه ها رو با دقت تماشا میکردی. اگر وقت کنم میام و عکس برات میزارم. بوسسسسسسسس         ...
23 اسفند 1391

مقداری عکس جدید

دخترکم چند وقتیه که برات عکس نزاشتم.           اینم وقتیه که برای اولین بار این تو نشستی       اخه این چه مدل خوابیدنههههههههههههههههه     این جا هم برای اولین بار وقتی نشستی توی کالسکه خودتو هل دادی جلو .     من موندم این عروسکه رو چه جوری پرتاب کردی اون بالا و بند کالسکه رو چه جوری از زیرت پیدا کردی   یعنیییییییییییییییییی عاشششششششششششششقتممممممممم بازم میام برات عکس میزارم.     ...
18 اسفند 1391

اولین سفر گلم

دخمل گلم وقتی که شما 3 ماه و نیمت بود ما تصمیم گرفتیم بریم کیش چون اب و هوای اونجا خیلی توی زمستون خوبه. تو که دخمل ماه منی و خیلی کم گریه میکنی ولییییییییییییییییییییی اونجا فقط گریه کردی.تو هواپیما که میخواست بشینه تو کیش فقط جیغ زدی و گریه کردی باید شیر میخوردی تا گوشت نگیره ولی اصلا نمیگرفتی فکر کنم گوشت گرفته بود. پیاده هم که شدیم هم گرم بود و هم باد میامد. اونجا هم ما رو جو گرفت و یه ماشین کروک اجاره کردیم ولی  حیف چون تا سقفشو باز میکردیم باد میپیچید و نفس تو میگرفت و از ته دل گریه میکردی. خلاصه خیلی اذیت شدی.ولی آب و هوای من و بابایی خیلی عوض شد.   اینم عکساش.     اینم کالسکه نیکان هست .ا...
5 اسفند 1391

گلبرگ 5 ماهه

دخمل 5 ماهه من هر ماه که میگذره کاملا با ماه گذشته ات کلی فرق میکنی خب بالاخره دکترت گفت که بهتره غذای کمکی رو شروع کنیم. یه هفته حریره بادوم. هفته دوم حریره+فرنی که باید با شیر خودم برات درست کنم و هفته سوم همه همه اینا با سوپ تازه هر روز هم بهت آب سیب و آب هویج باید بدم. تا به امروز حریره و آب سیب رو دادم و خیلی هم دوست داشتی . خب  به سلامتی منم که کلیه لبنیات رو باید بزارم کنار آخه تو به محصولات گاوی حساسیت پیدا کردی . منم هر روز صبه که از خواب بیدار میشم نمیدونم چی بخورم کلی هم کار یاد گرفتی: جیغ میزنی. غلت میزنی توی خواب و دوست داری روی شکم بخوابی ولی از اونجایی که من به شدت از سندرم ناگهانی مرگ نوزاد میترسم اصلا نمی...
27 بهمن 1391

یه عالمه خبر

عشق مامان بعد از یه غیبت یک ماهه خب بالاخره اومدم  اولا که چند روزی اینترنتم قطع بود. دوما که از این سرما خوردگی  جدیدا گرفتم با تب 39/5 درجه که کم مونده بود تا از این دنیا بروم هنوزم خوب نشدم. سوما که جنابعالی به محصولات گاوی حساسیت نشون دادین . دکتر غذای کمکی رو برات در 5 ماه و یک هفته شروع کرده و من کلی کارم دراومده. چهارما که هنوز به خاطر به دنیا اومدن شما ما هنوز مهمون بازی دارم .هفته پیش که دوستای بابایی اومدن 2 روز بعدش یه سری از دوستای خودم  و فردا هم دوباره یه سری دیگه از دوستای خودم پس به من حق بده که نتونستم بیام     ...
27 بهمن 1391

dj گلبرگ

عشقم عجب دخمل خوبی بودی توی تولد دوست دایی علی. ممنونم ازت. کلی هیجانی شده بودی و به همه هم میخندیدی. اخه پارسال هم که تو دلم بودی برده بودمت.  امسال هم که کلی به این دستگاه dj علاقه پیدا کرده بودی. اینم عکسات       ...
24 بهمن 1391

واکسن 4 ماهگی

دختر مظلوم من عشق من. دیروز با دایی علی رفتیم پاستور و واکسن 4 ماهگی رو زدیم. من خیلی میترسیدم چون شنیده بودم که واکسن 4 ماهگی خیلی اذیت میکنه بچه ها رو .ولی خدا رو شکر زیاد اذیت نشدی اولش تا پاتو تکون میدادی گریه میکردی دست دایی علی هم درد نکنه که همش تو رو راه میبرد تا ساکت بشی بعدشم فقط تب خفیفی داشتی و منم مرتب بهت قطره میدادم ولی ساعت 5 صبح از درد و تب بیدار شدی و گریه و ناله میکردی و بابایی همک رات میبرد تا ساکت بشی آخه تا ساکت نمیشدی شیر هم نمیخوردی. الهی قربون اون ناله هات برم. خوب رفت تا واکسن 6 ماهگی که 26 اسفند باید بزنم یعنی یه جورایی شب عید...  
25 دی 1391

پارسال این موقع......

عشقم پازسال این موقع بود که فهمیدم تو تو دلم خونه کردی. دقیقا امروز یعنی 19 در ماه بود که وقتی داشتم از کلاس ILTS برمیگشتم یه بی بی چک خریدم و اومدم خونه و زودی امتحانش کردم و دیدیم بلهههههههههههههههه شما تشریف فرما شدین. البته شک داشتم چون از قبل برنامه ریزی کرده بودم و پری هم نشده بودم. خلاصه درست یکسال از مامان شدنم گذشت. و چه زیباست این حس قشنگ....بازم اشکام داره میاد.
19 دی 1391

اولین غلت

دخمل زرنگم الان یعنی 12 دی ماه 1391 درست در سن 3 ماه نیم اولیت غلت رو بدون کمک زدی هورااااااااااااااااااااااااااااااااا
12 دی 1391